به گزارش پایگاه خبری تحلیلی تیترآزاد دانش آموز مهدیس کوهساری در یادداشتی در روز 13 دی ماه به رجز خوانی پرداخت.
بسم الله قاصم الجبارین
آنچه از عمق دلم می آید، بر چشمه ی اشک قَلَمَم جاری می شود و امید است بر مقصد ، که لوح دل شماست ، بنشیند. اینبار می خواهم از کسی بگویم که کابوس اهریمنان جهان بود، البته؛ بود فعل مناسبی برای او نیست، باید بگویم هست! می خواهم از کسی بگویم که نام و اقتدار او ، اَبَدیت دارد و هنوز هم کابوس کینه توزان و فرومایگان جهان هست. او کسی است که تا پا به میدان نبرد می نهاد، شیاطین پر مدعا، موش می شدند و به دنبال سوراخی می گشتند تا در امان از خشم او باشند؛لیک نمی دانستند موش که هیچ ،گر قطره آبی شده و در دل زمین فرو روند ، یا که دود شده و به هوا بگریزند، از تیغ برنده خشمش و اقتدار نگاهش در امان نخواهند بود!! اوکسی است که در عین اقتدار، پناه بود! پناه مردم مظلوم ، پناه کودکان شهدا، پناه جهانیان و پناه تمام بی پناهان! گر کین کَلان شیطانی نبود، هنوز هم سایه سپیدش بر سر ما بود! او کسی است که ابلیسان از شنیدن نامش واهمه دارند؛واهمه! همه عالم می دانند که تا "قاسم" بانگ یا حیدر سر می داد، دشمن لَئیم از ترس می گریست ؛ چون می دانست که این شاهزاده بی باک کریمان کویر ، نمی گذارد که قطره آبی به آسانی از حلق وگلوی ظالمان پایین رود! این هدیه ی کویر، این مرد با غیرت ، قاسم است! آری، قاسم! همان کسی که در آن شب بی مهتابِ بی ستاره، خورشید شد و تابید تا روشن کند بر جهانیان چهره ی کَریه استکبار را! همان قاسمی که در آن سرمای غریبانه، حرارت اتحاد بر قلب هایمان بخشید و دل ما مُشتَعِل از مشعل هادی خود، مُبَیِّن راه حق کرد! همان قاسمی که حتی نامش هم کابوس شیطان خویان است،کابوس کسانی که حتی از نام و تربت او نیز می ترسند،همان هایی که ناجوانمردانه در سالگردش، زائرانش را تکه تکه کردند. آنها نمی دانند که اگر هزاران بار هم کاپشن صورتی های مارا پرپر کنند،اگر بازهم ریحانه های مارا ز ما بگیرند ،ما مقتدرانه پای انقلاب مان و پای خون شهیدان مان می ایستیم.آنها نمی دانند معنای کربلای کرمان را ،نمی دانند که ریحانه های ما ،فدائیان شاهدخت دمشق، رقیه هستند. این ،راه و رسم ماست. چون ما فرزندان مردی هستیم که "ما ملت شهادتیم "تکیه کلامش بود. میخواهم بگویم گرچه وی دیگر در بین ما نیست ولی ما اجازه نمی دهیم که علم او ، روی زمین بماند. هر سال در روز آسمانی شدنش، با او عهد و پیمان می بندیم، پیمان می بندیم که تا جان داریم ، پای او و انقلاب و رهبر مان می مانیم!ما مُنتقمان خون او هستیم ، مُنتقمان خون مالک اشتر سید علی! ما قول می دهیم ، قول می دهیم که لکه ننگ اسرائیل را از پیشانی جهان برداریم، قول می دهیم که قدس را آزاد کنیم و با کودکان غزه، دست در دست هم، شعر"قاسم نبودی ببینی، قدس آزاد گشته" را بخوانیم. پس ای قاسم! ای سرو رفته تا آسمان ها! آسوده خیال باش! بُذور تو در دل این سرزمین هستند و صباحی از دل خاک جوانه خواهند زد و تا شکافتن دل سیاه آسمان ظُلمانی شب، تا آن روزی که کبوتر صلح، بر شانه های سبز شان بنشیند و لانه کند و تخم طلایی "سعادت" بگذارد، تا آن روز منتظر باش! سالگرد کربلایی شدنت را هزاران بار گر به تو تبریکبگویم کم است ، چون می دانم که عاشق شهادت بودی؛ اما یک چیز را بدان : گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن آن چنان جای تو خالیست ، صدا می پیچد!
مهدیس کوهساری مورخ : سیزدهم دی ماه یک هزارو چهارصدوسه
انتهای خبر/