مهمترین دستاورد مذاکرات هسته ای نه برجام، که تجربه برجام بود. اندوخته ای که برای مردم ایران و جهانیان ثابت کرد با دشمنی که نابکار است و از نقض عهد ابایی ندارد، نمی توان مذاکره موفق داشت.

به گزارش تیتر ازاد به نقل از خبرگزاری مهر، گروه سیاست، محمد مهدی رحیمی: اگر مبنای ارزیابی موفقیت توافق هسته ای را نه آنگونه که برخی از فردای آن وعده می دادند، که حداقل از روز اجرایی شدن برجام هم لحاظ کنیم، اکنون قریب به ۲۰۰ روز از آن می گذرد. ۲۰۰ روز پیش اگرچه آغاز اجرای تعهدات کشورهای ۱+۵ بود اما عملا بخش عمده و مهم وظایف طرف دیگر (ایران) تا آنروز انجام شده و عملا در شرایطی نابرابر، برجامی به اجرا درآمد که قرار بود نماد مذاکرات «برد- برد» باشد.

آنچه که در این ایام پیش روی مردم ایران بوده اما سیاهه ای از «بدعهدی» طرف مقابل و در راس آن آمریکاست که عملا منافع ایرانیان از توافقی که می خواست «در زندگی مردم اثر بگذارد» را «هیچ» کرده است.

«هیچ» دستاورد «آنچه مرقوم داشته اند»

موضوعی که رهبر انقلاب در نخستین روز سال جاری چنین به آن اشاره کردند: «ما ناگزیر باید به همه‌ی تعهّدهای خود عمل کنیم [امّا] طرف مقابل با طُرق مختلف، با شیوه‌های مختلف، با خدعه، با تقلّب سر باز می زند و به تعهّدهایی که کرده است عمل نمی کند. این چیزی است که ما امروز در مقابل چشم خودمان داریم می‌بینیم؛ یعنی خسارت محض.» اگر چه بیش از ۴ ماه از این سخنان رهبری می گذرد اما عملا تا امروز هم نتیجه تفاوتی به نفع ما نداشته است و تنها فهرست بدعهدی های آمریکا طولانی تر شده و البته تلاش های مقامات دولتی، که حالا چهره هایی چون رئیس بانک مرکزی هم به جمع تیم مذاکره کننده و دستگاه دیپلماسی پیوسته اند، برای احقاق حقوق حقه ایران ناشی از برجام ادامه دارد.

بی راهه نیست که در چنین شرایطی گفته شود که مذاکرات هسته ای پایان نیافته است چراکه هنوز ظریف و یارانش(به اذعان خودشان) باید بر سر موضوعاتی مذاکره کنند که پیش از این و در روزگار پیشابرجام برای آنها چانه زنی کرده اند و البته گویا در متن برجام هم موفق شدند آنها را بگنجاند اما ذات تغییرناپذیر «دشمن بدقولِ بدعهدِ بدحساب» عملا مانع اجرای آنچه «مرقوم داشته اند»، شده است.

در همین شرایط رهبرمعظم انقلاب روز گذشته از «تجربه اندوزی ملت ایران از رفتار آمریکا در قضیه برجام» سخن گفتند. تجربه ای که نشان داد اگر ما کوتاه هم بیاییم، آمریکا دست از نقش مخرب خود برنمی‌دارد. چرا که با برجام دشمنی آنها ذره ای کم نشده است و به اشکال مختلف در تلاشند که تمام راه های بهره مندی ما از منافع پسابرجام را ببندند. نگاهی به قوانین مختلف کنگره و تفاسیر مقامات دولتی آمریکا از برخی بندهای برجام، که البته از فردای تفاهم لوزان و توافق وین هم در قالب ارائه فکت شیت به آن دامن زده بودند، گویای این واقعیت است.

اگر قوی شویم دشمن به دنبال ما می دود نه ما به دنبال دشمن

در حقیقت می توان گفت مهمترین دستاور مذاکرات هسته ای نه برجام، که «تجربه برجام» بود، اندوخته ای که برای مردم ایران و شاید همه ملت های جهان و بویژه منطقه ما ثابت کرد با «دشمنی که نابکار باشد و برخلاف لبخندِ ظاهری، از نقض عهد ابایی نداشته باشد»، نمی توان مذاکره موفق داشت. راه حل را باید در توان و اتکای به داخل دید، آن موقع که قوی شویم «دشمن به دنبال ما می دود نه ما به دنبال دشمن.»

امروز قاعدتا نسل جوان و نوجوان و آنها که روزگار انقلاب، دفاع مقدس و حتی فتنه افروزی های داخلی آمریکا را از نزدیک ندیده و لمس نکرده اند هم به این درک رسیده اند که سیاست های اتخاذی ایران در مقابل شیطان بزرگ در چند دهه گذشته براساس «تجربه، شناخت دشمن، شناخت واقعی اوضاع کشور و منطقه و جهان» بوده است. شناخت واقعی ای که اگرچه برخی سختشان بود که آنرا باور کنند اما اکنون آش آنقدر شور شده که خوش باورها و کدخدا محورها هم زبان به انتقاد از آمریکا و بدعهدی های آن گشوده اند.

جایگاه منطقه ای ایران، عامل کشاندن آمریکا به پای میز مذاکره هسته ای

در همین فضا نکته ای که نباید از آن غافل شد این است که حتی در مذاکرات هسته ای هم، توان و جایگاه منطقه ای ایران، که ارتقائی روز افزون دارد، عامل کشاندن قدرت های غربی به پای میزمذاکره و البته ابزار چانه زنی ایران برای گرفتن امتیاز بود. توانی که آمریکایی ها هرچه تلاش کردند که آنرا انکار کنند، کمتر توفیق یافتند و به عنوان یک نمونه پائیز گذشته سرانجام با دعوت ایران به مذاکرات راه حل سیاسی بحران سوریه در وین، عملا پذیرفتند که نمی توان بر سر میزی جمع شد که ایران حضور نداشته باشد و توقع داشت که بتوان مفر و مسیری برای توفیق و حل بحران یافت.

حالا دیگر راحت تر می شود برجام ۲ و۳ یا همان مذاکره بر سر مسائل منطقه با این دشمن قهار را «سم مهلک» تلقی کرد و آنرا مصداق دیگری از خسارت محض دانست. کافی است تا نظری و گذری بر حوادث کشورهای اطراف خودمان داشته باشیم تا به عیان دریابیم که در همه آنها در واقع این آمریکاست که آتش افروز اصلی است، بحرین، یمن، سوریه، عراق و ... مشتی نمونه خروار از اقداماتی است که با چراغ سبز مقامات ینگه دنیا بساط بحران و جنگ برپا فراهم شده است. کمترین نشانه اینکه آل سعود امروز محور همه این جنگ افروزی ها و مسلمان کشی هاست و کیست که نداند حکام جاهل و فاسد این رژیم غلامان حلقه به گوش کاخ سفید هستند!؟ در خوشبینانه ترین نگاه اگر آمریکا را بوجود آورنده این بحران ها هم به حساب نیاورد حتما به نقش تشدیدکنندگی آن می توان به راحتی اشاره کرد.

همین نقش آفرینی های پیدا و پنهان است که موجبات منفورتر شدن روز افزون مقامات ایالات متحده در نزد ملت های منطقه را فراهم کرده است. آمریکا اکنون به اذعان بسیاری از کارشناسان و حتی موسسات مطالعاتی و اندیشمندان غربی در شرایط ضعف روز افزون در منطقه غرب آسیا به سر می برد و همین ضعف است که آنرا وادار به تلاش برای کشاندن ایران بعنوان یک قدرت موثر منطقه ای، به پای میز مذاکره کرده است. اما تجربه برجام ما را به مسیری دیگری غیر از مذاکره با شیطان بزرگ، برای حل و فصل مجادله ای که او خود آتش بیارش بوده است، رهنمون می کند. چند دور آتش بس صوری در سوریه که تنها نتیجه اش تقویت تکفیری ها بود و  با اعتماد روس ها به آمریکا برقرار شد هم مصداقی دیگر از جنس همین تجربه است، تجربه ای که سخن از آن، این روزها در اظهارات پیدا و پنهان مقامات کرملین هم دیده می شود. همان تکفیری هایی که این روزها، حسابی دامن حامیانشان را هم گرفته اند و این وعده الهی است؛ «وَمَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ»