۲۹خرداد سالگرد هجرت مردی است ازتبار ابوذر، انسانی که با تفکر انقلابی در برابر ارتجاع تاریخی ایستاد وجامعه را به تحول تاریخی دعوت کرد.او کسی نبود جز دکتر شریعتی.

به گزارش تیترآزاد به نقل از پایگاه خبری تحلیلی گلستان ما - یادداشت حسین پایین محلی : وجیزه زیر درساحت اجمال تاملی است درحد بضاعت واقتضاعات روزگار تامارا از بزرگمردانی چون فردید(ره)جلال وشریعتی و غافل نمانیم وبه تذکرتاریخی خودآگاه باشیم.

تاریخ اندیشه معاصر ما مشحون است ازافرادی که با دغدغه اصیل درپی حقیقت بودند اما بنابردلایل بسیار چراغشان خاموش شد وبیراه رفتند ودر گرداب غربزدگی گم شدند(چون سروش) وکسانیکه ازابتدا با هدف ستیز با مبانی تاریخی قوم خویش برخواستند ونهایتا در گرداب غربزدگی مرکب مضاعف غرق شدند(کسروی).دراین بین بودند کسانیکه اگر چه مسیر را با مبانی غربی اغاز کردند اما به اشراق تاریخی رسیدند کسانی چون احسان تبری.

و عده ای که سیر و صیرورت انها از فرهنگ خودی به بیگانه وسپس خود اگاهی بود چون جلال.کسانیکه ازاغاز بر مسیر هویت تاریخی گام برداشتند وتا اخر بر آن تاکید ورزیدند.شریعتی بیشک دراین جریان قابل تبیین وتوصیف است.

اگرچه دراین مسیر فرازو وفرودهایی داشته که گاه از نقطه کانونی از جهت محتوا به سمت فرم یا ازمتن به حاشیه رفته است که در این وجیزه به اختصار اشارت خواهد شد

ریشه روشنفکری ازحیث لفظ وتاریخی به معنای مدنظرما به تاریخ جدید غرب برمیگردد لذا روشنفکری درغرب به تعبیر محمد لگنهاوزن ماهیت وکارکرد خود رادارد وقابل تکرار نیست.در پایان دوره قاجار درایران ما بودند تجار ودانشجویان وسیاحانی که به غرب میفرفتند و گزارش سفرخود رادرقالب داستانهای تمثیلی ویا خاطرات بیان میکردند وحاکمیت قانون ودموکراسی رامیخواستند.

 12

تاریخ روشنفکری نیز درایران با وجود فرازوفرودها درپی غربی سازی ایران بوده وماهیت مدرن داشته.با این وجود درمقاطع گوناگون نسلهای مختلف به خود دیده.چنانکه نسل اولیه نسبت به غرب باحیرت وحقارت مینگریسته ومارابه تقلید محض وامی داشته وکارشان ترجمه اثارغربی وستایش غرب ونفی تمامیت تاریخی مابوده.

این نسل میتوان به ملکم خان،تقی زاده وتداوم این جریان در کسروی نام برد اگرچه تقی زاده تجدید نظری دربرخی مواضع خود داشت.

نسل دوم نسلی بود که به غرب شناسی روی اورد و بانگاهی انتقادی باوام گیری ازسنت فکری انتقادی درغرب به نقد مدرنیته پرداخت.کسانی چون فخرالدین شادمان وفردید دراین زمره اند.البته غرب شناسی انتقادی خود در جریانات دیگری نیز قرارمیگرفت چنانکه برخی به وجوه سیاسی غرب نقد میکردند وخود التقاطی بودند.

 یا امثال نصرکه تنها نقدشان نظری وانتزاعی بود درحالیکه خودش غربزده بود.یاامثال شایگان که برای جلوگیری از تطویل کلام به مثالهای دیگر نمیپردازیم.

نسل سوم روشنفکری هم سنتهای غلط تاریخی ایران رانقد میکرد(چون استبداد شرقی)هم به نقد غرب میپرداخت.به عبارتی نوعی بازگشت به خویشتن وحرکت درمسیرخوداگاهی تاریخی.اگر شاخص ترین متفکر در دهه بیست وسی را فردید (ره)بدانیم ومرحوم جلال را متفکر دهه چهل بیشک دهه پنحاه دهه شریعتی است.

اگرچه روحانی های روشنفکری چون شهید مطهری،امام موسی صدر،مرحوم ایت ا...طالقانی،شهید بهشتی،مقام معظم رهبری،وشخصیتهای دیگری چون چمران حضور داشتند اماازحیث ایجاد موج وتاثیرگذاری شریعتی پیشتازبوده.

۱-زیباشناسی ونگاه ایدئولوژیک وجه غالب دراندیشه شریعتی است.شریعتی هم اهل فکرهست وهم عمل-چون جلال آل احمد-اما برخلاف‌ جلال ناامید نبود بلکه به آینده وبازتولید مفاهیم وشخصیتهای اسلامی برای جامعه به اصطلاح منتظر پرداخت.شیعه مد نظر او شیعه منتظر ودرعین حال معترض بود.

الگوسازی ازشخصیتهای بی بدیل اسلامی از وجوه اندیشه وی بود.علی بنیانگذار وحدت!٬فاطمه فاطمه است!٬ابوذر سوسیالیستی مسلمان(که این قابل تامل ونقدهست)٬حسین وارث آدم٬شهادت حمزه ای شهادت حسینی٬وچه باید کرد٬زن درچشم ودل محمد(ص)٬فلسفه تاریخ٬روش شناخت اسلام٬....البته برخی دوگانه انگاری های شریعتی منجر به بروز سوتفاهم ویک نوع زاویه دید اشتباه شد مثل:تشیع علوی وتشیع صفوی.....اما همواره بر وجه انتظاری واعتراضی شیعه تاکید داشت‌.

ازنقاط منفی اندیشه شریعتی تاثیرپذیری از جامعه شناسی چپ فرانسه(گورویچ)و برخی اندیشه های غالب درفضای فرهنگی غرب وحتی ایران بود(مثل اگزیستانسیالیزم سارتری ومارکسیسم)اما بااینحال مارکسیست نبود.شریعتی نیز چون استاد شهید مطهری به حکومت دینی واسلامی ازنوع رابطه «امت وامامت»بود.شریعتی به شدید ترین وجهی منتقد سرمایه داری ولیبرالیزم بود.

اگرچه شریعتی اسلام شناسی اش چون شهید مطهری پرپیمانه نبود اما درایجاد موتورمحرکه وترسیم نگاهی زیباشناسانه برای دانشگاهیان وجهان قابل توجه وستایش است.میراث شریعتی قابل تامل هست اگرچه شکل رقیق شده این اندیشه به پروتستانتیزم  شیعی سروش میرسد

۲-جلال بعدازمارکسیست شدن به جامعه تاریخی خودش برگشت وتواب شد وشریعتی دردانشگاه توانست دوگانه مارکسیستهارابه گفتمان شیعی تبدیل کند اگرچه در درک دین با نوعی از التقاط روشی مواجه بود که بعدها متوجه شد...

41

۳-باید درنقد به تجزیه وتحلیل ابعاد گوناگون پرداخت.نه بت سازی ونه نفی.شریعتی درفضای تاریخی قرار داشت که نگاه چپگرایانه به دین داشت که شهید مطهری به تبیین این اشتباه ونقدش پرداخت وشریعتی متوجه شد

شریعتی درکتاب اسلام شناسی (که شهید مطهری ۸۶اشکال کلیدی برآن وارد کرد)عملا ولایت فقیه رامیپذیرد اما دربرخی شناخت شناسبها دردین دچاراشتباه میشود وسروش تداوم عینی همان اشتباهات به شکل رقیق شده بود که به اسلام منهای روحانیت واسلام مثله شده می رسد

۴-ایشان به هیچ وجه اسلام شناس نبود بلکه منتقد غرب واستعمار بود ونوعی درک شاعرانه از دین داشت که نمیشود معیارقرار داد.

شریعتی به دنبال احیای اسلامی بود اما درجاهایی التقاطی بود که بزرگانی  مثل شهید مطهری به ایشان گوشزد کردند وقبول کرد.شهید بهشتی کتابی دارد به عنوان شریعتی درمسیرشدن.میگوید اگر عمرش بیشتربود خودش رااصلاح میکرد

۵-اندیشه شریعتی دووجهش رواگر مثل کش بکشی٬شکل رقیقش میشود سروش وپروتستانتیزم اسلامی که به سکولاریزم ونفی روحانیت منجر میشود وجریان روشنفکری دینی وکسانی چون مجتهد شبستری وکدیور و...یک وجهش میشود فرقان که وجه  بنیادگرایانه عملیش هست که دراصطلاح  غلیظ هست

شریعتی راباید در بسترتاریخیش نقد کرد ومیراثش را درمقایسه با روشنفکران غربزده بررسی کرد.ما از ظرفیت وی استفاده نکردیم وشکل رقیق وغلیظش  رشد کرد وبعدی که مدنظرمابود-نقدغرب٬نقد سرمایه داری ولیبرالیزم٬نگاه زیباشناسانه اسلامی شیعی٬واحیا تمدن اسلامی و....-مهجورماند وشریعتی از شریعتی به برداشتهای تاویلی وتفسیری سکولارها تقلیل پیداکرد....

درصورتیکه شریعتی به صراحت ازدین وروحانیت دفاع وبه نقد استبداد روشنفکری غرب پرداخت که قابل کتمان نیست.سروش درجاهای مختلف به او حمله میکند ونقاط مثبت اورا که ما باید ازآن بهره ببریم به عنوان نقاط منفی معرفی میکند!

۶- چنانچه شهید مطهری هم نقد کرد.شریعتی درکتابش به جد ازروحانیت دفاع میکند.میگوید کلمه روحانی ازمسیحیت در دوران صفوی وارد فرهنگ ماشده.ما دراسلام عالم داریم.

متاسفانه غفلت از اندیشه شریعتی درابتدای انقلاب به تفسیر او توسط سروش وحاکم شدن تفکر پوزیتیویستی و پوپری سروش در دانشگاه ها وفضای نخبگانی شد.پروژه ای که ابتدا در کیان در دهه شصت وعصر سازندگی باطرح تئوری قبض وبسط سروش رقم خورد ونتیجه آن به اتفاق سیاسی درسال۷۶منجرشد و فضای فرهنگی کشور را به سمت لیبرالیزم فرهنگی وسیاسی سوق داد.

shariatai3

درکنارسروش کسانی چون شبستری وکدیور به نقد وجوه ایدئولوژیک شریعتی پرداختند وبا تفسیر او پروژه عبوراز روحانیت ودین را رقم زدند که خوشبختانه فضای فرهنگی کشور از چتر گفتمانی روشنفکری دینی وهژمونی پوپری خارج شد واتفاق۸۴رقم خورد...

در سیر تاریخ روشنفکری در ایران از صدر مشروطه شریعتی وجلال نقطه عطفی بودند.شریعتی دین را ایدئولوژیک کرد وسروش به عرفان تقلیل داد وملکیان نفی کرد!خارج از پارادایم روشنفکری دینی مابقی یاجزیره بودند(مثل محمدرضاحکیمی) یا التقاطی(مثل نخشب) یا نفی دین کردند.

باید شریعتی را برای نقد محتوایی وغربزدگی این جریان خودباخته فرهنگی بازخوانی کرد چراکه شریعتی نه به مانند غربزدگان وطنی به نفی دین وسنت پرداخت ونه به مانند متحجرین در لایه های زیرین تاریخ ماند بلکه به دیالوگ سنت ومدرنیته پرداخت ودر راه خودآگاهی تاریخی اندیشید وعمل کرد و به این دلیل جریان روشنفکری سکولار اوراناخلفی دانستند که به نقد پدرخویش-عقلانیت مدرن-پرداخت وازاین جهت اورا بت شکنی دیدند که ابراهیم وار بتهای ذهنی این جماعت مرعوب غرب را شکست.

یادش گرامی.حسین پایین محلی

انتهای پیام /