چه میشود که بار دیگر داستان یک عکس و انتشار گسترده آن در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی حرف و حدیثها را زیاد میکند و سخنان تفرقه افکن را پررنگ جلوه میدهد؟
میگوید: «عید نوروز سال 92 بود که تصمیم گرفتم به اروپا بروم. قصدم از این سفر این بود که با این مهاجرت یک زندگی راحت داشته باشم و خلاصه با آرامش زندگی کنم. به ترکیه رفتم و 5 ماه در آنجا ماندم و بعد تصمیم گرفتم از آنجا به سمت آلمان یا اتریش حرکت کنم. از ترکیه به یونان و از آنجا به بلغارستان رفتم و از آنجا برنامه سفر به آلمان را در پیش گرفتم.
به یکی از دوستانم در شیراز زنگ زدم و سراغ دیگر رفقا را از او گرفتم. او تلفنی گفت فلانی رفته سوریه. تعجب کردم. گفتم چرا به سوریه رفته است؟ گفت با مدافعان حرم به سوریه رفته تا مقابل تکفیریها بایستد. خیلی برایم عجیب بود. به یکی دیگر از دوستان در قم زنگ زدم و پرسیدم موضوع این مدافعان حرم چیست؟ گفت: من هم چیزهایی شنیدهام اما هنوز اطلاعات دقیق ندارم. بعد از حال و اوضاعم پرسید و به او گفتم که عازم آلمان هستم.
با خنده به من گفت یک چیزی به تو بگویم ناراحت نمیشوی؟ گفتم نه بگو گفت: الان خیلی از مسیحیهایی که در اروپا زندگی میکنند، میخواهند بیایند زیر پرچم اسلام در ایران. آن وقت تو میخواهی از مملکت اسلامی بروی زیر پرچم کفر در اروپا زندگی کنی؟ انگار حرف این دوستم یک تلنگری خیلی سختی برایم بود. آنقدر که شب از فکر این حرف تا صبح نتوانستم بخوابم. تصمیم گرفتم به ایران برگردم. ابتدا به افغانستان رفتم. مدتی هم دنبال آن بودم که چگونه راهی برای رفتن به سوریه پیدا کنم. آن موقع خیلی سخت میشد به سوریه رفت. اما بالاخره من توانستم راهی برای عزیمت به سوریه پیدا کنم.»
فقط «محمدرضا هزاره» نبود که با کمی تفکر و تأمل توانست قید تمام تبلیغات غربی برای مهاجرت به اروپا را بزند و عقاید شیعی خود را به نمایش بگذارد، افغانستانیهای بسیاری شبیه او متحول شدند و وقتی خبر تعرض به حرم اهل بیت(س) در سوریه به گوششان رسید، غیرتشان به جوش آمد و راهی فاطمیون شدند.
***
نامش عباس و رسمش جانبازی است و همانند صاحب اسمش علمدار کربلا، ردای جانبازی را به تن کرده. یک ترکش بی رحم گردنش را نشانه رفته و او را از گردن به پایین فلج کرده است. عباس 21 ساله است و وقتی از علت سوریه رفتنش سوال میشود خیلی ساده و کوتاه با لبخند میگوید: « به سوریه رفتم زیرا شوق و علاقه داشتم که از حرم اهل بیت علیهم السلام دفاع کنیم.» در مورد وضعیت مجروحیتش تنها یک جمله میگوید: «خدا را شکر از این وضعیت هم راضی هستم.» فاطمیون نه تنها شهدای بسیار بلکه جانبازانی دارد که این روزها در حال جنگیدن با شرایط سخت مجروحیت خود هستند و داستان مقاومت برای آنها سالهای سال ادامه دارد. اما آنان همچنان بی ادعا و بدون توقع در این سنگر ایستادهاند و از مواضع جبهه اسلام دفاع میکنند.
بچههای افغانستانی میان رزمندگان مقاومت به شجاعت و نترس بودن معروفند. گویا شجاعت در میان آنان موروثی است. مشهور است که میگویند فاطمیون، لشکری است که تروریستها از آنان میترسند، تا جایی که گاهی برخی گروههای دیگر وقتی میخواهند در مقابل تکفیریها جلو بروند و پیشروی کنند از فاطمیون میخواهند که پرچمشان را گرفته و با خود ببرند و دشمن بهگمان اینکه رزمندگان فاطمیون بهسراغشان میآیند ترسیده و فرار کنند. این پرچم فاطمیون مقدس است و در دنیا اثرگذار بوده است.
سید نصرالله اکبرزاده جانباز مدافع حرم میگوید: «در مدت حضورم در سوریه با بچههای افغانی، عراقی و پاکستانی تعاملاتی داشتیم. نیروهای فاطمیون و رزمندگان افغانستانی واقعا شجاع هستند. یادم هست یکی از رزمندگان فاطمیون پدر و برادرش شهید شدند. هرکاری کردیم عقب برگردد، برنگشت. ما ایرانیها ادعا میکنیم سرباز امام خمینی(ره) و امام خامنهای هستیم، باید خیلی درجهمان بالاتر از دیگر رزمندهها باشد ولی در میدان میبینیم افغانستانیها شهادتطلبانهتر از ما عمل میکنند.هرچند که عراقیها و پاکستانیها خیلی بچههای خوبی هستند، ولی شجاعت در بچههای فاطمیون واقعاً بارز بود و هیچ ترسی از جنگ و داعش ندارند.»
***
هرجا پرچمی از یک شهید مدافع حرم بر در خانهای بالا رود و یا اطلاعیهای برای تشییع شهید بر دیوار زده شود، مردم با یک دنیا ارادت راهی میشوند تا گوشهای از تابوت را گرفته و در شکوه قدرشناسی از شهدای مدافع حرم سهمی داشته باشند. آنان با تشییعهای باشکوه در اقصی نقاط کشور همچون مشهد، قم، شیراز، کاشان، اصفهان، کرمان، تهران و... ثابت کردهاند در قدرشناسی فرقی میان افغانستانی، ایرانی و پاکستانی قائل نیستند. این تقدس نام «شهید» است که به دلهای آنان اثر میدهد و درخت تنومند اسلام را آبیاری میکند. اگر امروز عراقی، لبنانی، پاکستانی، ایرانی و افغانستانی و سوری در یک سنگر در کنار هم حضور دارند، شهدایشان نیز با یک شعار واحد بدرقه شده و به خاک سپرده میشوند.
***
چه میشود که بار دیگر داستان یک عکس و انتشار گسترده آن در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی حرف و حدیثها را زیاد میکند و سخنان تفرقه افکن را پررنگ جلوه میدهد؟ تصویر تابوت شهید سید رضا حسینی و همسر و فرزند او که برای وداع خصوصی با پیکر شهید بالای سر تابوت نشستهاند. تصویری که مشابه آن کم نبوده و بارها در قالب اخبار وداع خانواده شهدای فاطمیون با پیکر شهدا در معراج بر صفحات خبری رسانههای مختلف نقش بسته و شاید از چشم عدهای دور مانده و به چشم عدهای دیگر پررنگ جلوه کرده است. شاید آنچه در این بحث بار دیگر مطرح میشود، مسئله پدیده شناسی شبکههای اجتماعی و یا نگاه مردم در باب مسائل احساسی ماجرا باشد.
اما آنچه در این نوشتار مورد تأکید است واکاوی دلایل دست به دست شدن این عکس نیست. قطعا پرداختن به شیطنت رسانههای تفرقه انگیز و یا فریاد واغربتای زبانهایی که از مسئله فاطمیون و زینبیون بد دفاع میکنند هم نیست. آنچه مورد توجه است، اتفاق خوبی است که پس از انتشار این عکس در ذهن مردم و برخی رسانهها افتاده است. هرچند مردم همیشه ارادتمند شهدای مدافع حرم و فاطمیون بودهاند و تفاوتی میان شهدا قائل نشدهاند. اما این باعث نمیشود که مسئله مهمی به اسم «مظلومیت و غربت شهدای فاطمیون» را نادیده گرفت. همانطور که با وجود گذشت 30 سال از عملیات کربلای 4، بمب رسانهای بازگشت غواصان شهید با دستان بسته و شکوه بی نظیر تشییع این شهدا، نمیتوان غربت این شهدا را در نوع شهادتشان در آبهای اروند نادیده گرفت.
شهدای فاطمیون و زینبیون که به دلیل برخی مشکلات «مسئله مهاجرت» و به دلیل فشار دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی خارجی، مظلومیت مضاعفی نسبت به سایر شهدای مدافع حرم دارند. رزمندگانی که به خاطر همین مشکلات بی سر و صدا گاهی بدون آنکه حتی به خانوادههای خود اطلاع بدهند راهی سوریه شده و در مقابل تروریستها ایستادهاند.
علت اصلی مظلومیت و غربت این شهدا مثل خیلی از مسائل دیگر، «غفلت» رسانههاست. رسانههایی که بر اصل راحت طلبی تکیه زدهاند و آگاه سازی و اطلاع رسانی به موقع را فدای سوژههای دم دستی و اخبار کلیشهای کردهاند. تحت تأثیر اصول ژورنالیستی غربی نگاههای پرهیاهو و شلوغکاریها را الگوی چگونه نوشتنهای خود کردهاند. رسانههایی که غفلت کردهاند و در طی 6 سال جنگ سوریه کمتر نام و یادی از شهدای فاطمیون و خانوادههای آنان به میان آوردهاند و در کارزار درگیریهای تروریستها در سوریه و عراق به جای سخن گفتن با زبان مقاومت صرفا با زبان گزارشگر جنگی با مردم سخن گفتهاند.
حالا باز یک عکس و یا چند جمله ساده، به یاد مردم میآورد که صدها شهید فاطمیون چگونه بی ادعا رفتند و خانوادههایشان چگونه مظلومانه جای خالی «مردشان» را نظاره گر هستند و در مقابل مشکلات سر خم نمیکنند. و این «یادآوری» همان اتفاق خوب است. در این میان، ملت ایران بارها نشان دادهاند که کیلومترها از رسانهها جلوترند و خوب بلدند که چگونه از شرایط خاص برای حافظه تاریخی خود فرصتهای طلائی بسازند.
انتهای پیام/